علیرضا فانی در زمانی کوتاه راهی دراز را پیموده است. آنچه از آثار قبلی اش در ذهن رسوب کرده را می توان اینگونه برشمرد: خیال پردازی هایِ وهم آلودِ سوررئالیستیِ تلخ، ماهیانی شقه شقه شده یا با شیارهایی عمیق بر پشت در آسمان و اطراف فیگورها، سمبلیزم آشکار، تصویر گری های زیبا با جوانان شیک با چادر، روسری و یا جین در مناظری وهم انگیز و بیانگر، عکس هایی با کیفیت، وضوح و شفافیت بالا، تنالیته هایِ نوستالژیکِ سپیا، زنانی با حروف فارسی بزرگ و یا خوشنویسیهایی در پس زمینه با نورپردازیهای ماهرانه، یاد آورِ آثارِ معاصرِ ایرانی که آن سوی آب ها هم نویسندگان و منتقدین را به وجد آورده و هم در دل مجموعه داران قند آب کرده است و اینجا، هم نقد جدی بر انگیخته و هم غرولند و حسادت را نثار هنرمندان کرده است.
اکنون در یادبودی برای امروز، واقعیت جای خیال و واکاوی درون جای نقد بیرون را گرفته؛ ابهامِ تأمل برانگیز بر جای سمبلیزمِ آشکار نشسته است. عکاسی صحنه پردازی شده، جایگزین فتو مونتاژ و عکاسی دست کاری شده، شده است و به عوض هنرمندان معاصر ایرانی، دیدن عکس ها، آثار جف وال و کرودسون را به خاطر می آورد؛ دو تن از مهمترین عکاسان صحنه پرداز جهان با کیفیت و تکنیک خیره کننده، اولی با دغدغه اجتماعی هنر و دومی با دلمشغولی فرهنگ مردم کشورش.