یافتن مابهازای خارجی برای آثار مهسا کریمیزاده، مانند هر اثر آبسترهی دیگر، کار کمابیش دشواری به نظر می رسد. آیا این فرمها برداشتی آزاد و رها از یک عینیت خارجی اند، یا هنرمند این آثار را تنها به یاری ذهنیت خلاق خود ساخته است؟
در نگاه نخستین انگار تنها با مجموعهای از فرم و خط و نقطه سر و کار داریم، اما تأملی کوتاه میتواند نگاهمان را به کلی تغییر دهد. گویی که ما در این مجسمهها با فرمهایی از کائنات روبهرو هستیم که صدها بار بزرگنمایی شدهاند. در این آثار نگرشی کاملاً متفاوت به هستی و شگفتیهای گوناگون دنیا موج میزند: یک بازنمایی ظریف، که در فرمهای مجرد، و خط و نقطه ساده شده است. یگانگی موجود میان اشکال گوناگون، و شباهت فرمها در پهنهی گیتی بهتانگیز و باورنکردنیست؛ و هنرمند بر آن بوده تا این شباهتهای آشکار و پنهان را با نگاهی زیباییشناسانه تصویر کند.
تصور وجود این همه شباهت، و نزدیکی غریب میان عکسهای میکروسکوپی با عکسهای تلسکوپی خارقالعاده است. تا مدتی پیش درکِ وجود اینهمه قرابت، تصورناپذیر بود و امروز، شباهت تصاویر عکسبرداری شده از لکههای خورشیدی و تصاویر میکروسکوپی چشم انسان، و یا هر شباهت دیگری میان ذرات جهان، هراسانگیز و وصفناپذیر است. دایرهها و صفحهها و نقطهها و خطها همه شبیه به هم هستند، و هنرمند همین شباهتهای شگفتآور را بازنمایی کرده است.
در نمایشگاه فعلی روی بازیهای فرمی تاکید جدیتری انجام شده و همهچیز به پختگی و کمال بیشتری دست پیدا کرده؛ هنرمند اینبار نه لکههای خورشیدی، نه بزرگنماییهایی از چشم انسان، و نه تصاویر میکروسکوپی، بلکه سیاهچالههای فضایی را مایهی الهام، و دستمایهی خلق آثار خود قرار داده است. فرمهای این مجسمهها اغلب با رویکردی به دیدگاههای فمینیستی طراحی شده، و در بعضی از آثار، وجود نگاهی نسبتاً اروتیک نیز بیتاثیر نبوده است.
چیدمانها فرمهایی رها هستند، همهچیز به شدت آزاد است، از قید و بندهای دست و پاگیر اثری نیست، آثار به شدت «زنانه» اند و حاصل اندیشهای زنانه؛ همانقدر سیال، همانقدر زیبا و همانقدر مرموز و کشفناشده. در این آثار ذرات ریزتر در قیاس با فرمهای بزرگتر از اهمیت بیشتری برخوردارند، اگرچه که در نگاه اول فرمهای بزرگ به عنوان بخش اعظم کار به چشم میآیند نه این ریز دانههای ناآرام و شیطنتآمیز و ظریف. هنرمند فرمهای بزرگ را در جهت تاکید بر فرمهای کوچکتر به خدمت گرفته است، و با استفاده از رنگ سیاه، که رنگ غالب آثار است، و استفادهی همزمان از زردها و سرخها، کنتراستهای پرقدرتی را میان زمختی سیاه و جنب و جوش زرد و سرخ به وجود آورده است.
رنگها با پویایی خود، بازیهایی تصویری چشمگیر و جذابی را عینیت بخشیدهاند. جالب اینکه در فلسفهی ایرانی نیز به شباهتهای میان اجزای جهان هستی بارها تاکید شده؛ برای مثال مولانا به این تفاوتها اشارههایی تغزلی و عارفانه کرده است. کوچکترین ذرات جهان در بسیاری از موارد با بزرگترینهای کیهان شباهتی هولانگیز دارند: تصاویر میکروسکوپی و تلسکوپی گاه کاملا یکی به نظر میرسند؛ گویی همهی کیهان در اصل «یکی»ست. همهچیز از یک منشا مشترک خلق شده. شباهتها شگفتآورند. مجسمههای مهسا کریمیزاده دعوتی به این شباهتها هستند، و تاملی دربارهی زیباییهای پنهان از چشم موجود در تکتک ذرات جهان، و یادآوری اینکه همهچیز در این دنیا چقدر سیال و رها و ناپایاست.