هست و نیست های کوروش گلناری ( ENGLISH )

SEND TO A FRIEND!

تاریخ May _ June 2009

هست و نيست نمايش مجسمه هاي كورش گلناري گالري خاك در ابتداي مواجهه با كارهاي كورش گلناري(قبل از خواندن عنوان كارها) ،شما با يكسري احجام خلاصه شده طرف هستيد كه ميخواهند فضاي خاصي را به نمايش بگزارند. و در قدم بعيد (بعد از خواندن عنوان كارها ) متوجه ميشويد كه اين احجام استعاره اي از آفرينش هستند. آفرينش تركيبي است از نيروهاي متضاد وكورش گلناري اين تضاد را با رنگ سياه و سفيد و نرمي و انحناي احجام در كنار تيزي لبه ها نشان داده است. دو كار knowing و unknowing اين تضاد را بيشتر نشان داده است . گويي كره ي زمين به دو نيم تقسيم شده و سهميه ي نيمي دانايي و نيمي ديگر اگر نگوييم ناداني ،خالي از داناييست.و اينكه چرا ظرف نيمكره ي دانايي سفيد و محتوايش عنصر سياه رنگ است و نيمكره ي ديگر سياه و عنصر محتوا سفيد است برميگردد به فضاي شخصي و ذهني هنرمند و همچنين استفاده از عناصري مثل نمك و چوب. در ادامه چند كار با عنوان heavenly gifts توجه شما را جلب ميكند. كارهاي گلناري جزو رده كارهاي مفهومي است و همانطور كه ميدانيد در كار مفهومي شما درگير مفهوميد تا فرم. شما از ابتدا مدام از خود ميپرسيد چرا؟ چرا هداياي بهشتي شكل دوار دارند و سوراخ روي آنها نشانگر چيست؟ و ... مجسمه هاي كورش گلناري سنگيني را القا ميكنند كه نشانگر زميني بودن آنهاست . حتي كارهاي هداياي بهشتي طوري استوار بر روي زمينند كه باور اينكه بهشتي هستند دشوار است ،البته اين بستگي به اين دارد كه درا القا ميكند جايي كه تمام خوبي هاي زمين در آن جمع شده است.فلسفه كار گلناري خيلي شبيه فلسفه چيني است.ما را ياد نشان يين و يانگ مي اندازد . بيننده از كنار احجامي كه صرفا فرم هستند به راحتي ميگذرد زيرا لازم نيست كه ذهن خود را درگير كند ولي كارهاي گلناري اين ويژگي را دارند كه بيننده را بوسيله فرم درگير مفهوم كند . مصاحبه با كورش گلناري _در ابتدا آقاي گلناري متذكر شدند كه كارهاي اين مجموعه جزو دسته كارهاي مفهومي است . دوگانگي (دوييت) در كارها از اهميت زيادي برخوردار است و اشاره دارد به تضادها در آفرينش مثل جهل و دانش ،عشق و جنگ ... كار دانسته و نادانسته ايشان اشاره كردند به آفرينش آدم و تعظيم فرشتگان در مقابل آن و داستان رانده شدنش از بهشت .نور و تاريكي از ديگر جنبه هاي اين كار است و استفاده از عناصري مثل چوب و نمك به همين قضيه بر ميگردد.چوب تداعي جهلي است كه انسان نسبت به طبيعت دچارش شده است و تلاش در تخريب آن دارد. نمك عنصر نگهدارنده اي است كه از سالهاي دور مورد استفاده ي بشر بوده است و نمادي از پاكي است كه توانسته در طول دوران مفيد باشد. ما چه به لحاظ مفهومي چه جسمي درگير دوييت هستيم، به طور مثال جهل در مقابل دانش و زمين در برابر آسمان ،آب و خشكي ... هداياي آسماني اين هدايا همه نشانه هايي هستند كه خداوند براي انسانها ميفرستد ،بعضي دريافت مييكنند و باقي دريافت نميكنند.و نكته اي كه هاؤض اهميت است نقش هدايتگري آنهاست. در آخر ايشان متذكر شدند كه فلسفه وجودي انسان با اين دوگانگي پيوند خورده است و ما خود انتخاب ميكنيم كه در جهل بسر ببريم يا آگاهي و هر چيزي كه در آفرينش است حاصل تفكر بشر است.